«فرهنگستان» از چه زمانی و چطور به وجود آمد؟
پیش از اینکه فرهنگستان به وجود آید، پیش از برنامهریزی درباره زبان فارسی و ایجاد فضایی برای صحبت درباره درست و غلط زبان یا اصلاح آن، در ایران چه اتفاقاتی افتاد؟ ما چطور و چگونه و طی چه مراحلی به «مرکزی برای برنامهریزی درباره زبان فارسی» رسیدیم؟
۱. دوره مشروطه؛ مرحله بهتزدگی
ایرانیان از اوایل سده دوازدهم هجری از طریق کمپانی هند شرقی جسته و گریخته با علوم جدید آشنا شدند و تا گشایش مدرسه دارالفنون آثاری نیز در این زمینه تألیف یا ترجمه کردند؛ ولی برگردان علوم جدید به صورت سازمانیافته و هدفمند، مدیون همت و تشویق امیرکبیر و پشتکار مدرسان این مدرسه است. زبان علم در تمام ترجمهها یا تألیفهای این مرحله دقیقاً همان زبان علمی مرسوم، بی هیچ تغییری است. این آثار نه تنها در مراعات قواعد دستوری زبان عربی همان راه اغراقآمیز منشآت را پیمودند، بلکه در ضبط ترکیبات فرانسوی به الفبای فارسی نیز قواعد املایی این زبان را مراعات کردند.
واژهگزینی غیررسمی در ایران کم و بیش به دوران جنگ ایران و روس (1218تا 1228ه.ق و 1241 تا 1243 ه.ش) در زمان فتحعلیشاه و عباس میرزا بر میگردد و اندکی بعد با تأسیس دارالفنون صورت منظمتری پیدا میکند. فرمان تشکیل آکادمی نخستین بار در عهد مظفرالدین شاه در سال 1321ه.ق صادر شده تا «فضلا را جمع کرده و ماهی یکبار انعقاد مجلس ساخته، در مقابل هر شی جدیدالاحداث که سابقاً نبود، لغتی وضع کنند یا اصطلاحی به زبان تازی و پارسی طرح نمایند».
سفرنامه ناصرالدین شاه نیز محل تحقیق خوبی برای اصطلاح و واژهسازیهای آن دوره است. وی در طول حکومت خود چند بار به اروپا سفر کرده است و در نگارش سفرنامه و نامبردن از اشیا و پدیدههای جدید ناگزیر از واژههای تازه سود جسته است. البته معلوم است که آن معادلهای فارسی که ناصرالدین شاه ذکر کرده، ابداع شخص شاه نیست و پیشتر در ایران ساخته شده بودند.[1]
منصوری در شرح دوره مشروطه میگوید در اوایل مشروطه وقتی که ایرانیان با صنعت غرب و زبان علمی غرب آشنا شدند، نوعی بهتزدگی در همه ایجاد شد و مانده بودند که درباره اصطلاحات جدید چه راهی در پیش گیرند. معروف است که در استانبول در کاروانسرایی به نام خان والدهسرای، که محل مهاجران جنگ اول جهانی بود، ایرانیانی جمع شده بودند و اصطلاحاتی را ساختند که عمدتاً ترجمه از زبان عثمانی بود و با الفاظ عربی ساخته میشد. این اصطلاحات وارد نثر فارسی میشد، لغاتی که امروزه شاید برای ما عادی شده باشد؛ مثل اثبات وجود، عرضاندام، لغوگردیدن یا متجاسرین. اینها از جمله اصطلاحاتی است که به نثر فارسی خانوالدهسرای معروف است و ادبای ما در آن زمان با این نثر به شدت مخالفت و مقابله میکردند.
سرانجام پس از انقلاب مشروطه با تحولات بزرگی که در عرصه اجتماع پدید آمد و کارکردهای جدیدی که بر دوش زبان فارسی نهاده شد، واژهگزینی برای مفاهیم جدید تولدی دوباره یافت. این نهضت چنان دگرگونی فراگیری در زبان نوشتار پدید آورد که تقریباً تمام ادیبان و سخنشناسان شیوه نگارش استادان پیشین خود را ترک کردند و به تدریج ظرف پنجاه سال با آنکه در زبان نوشتار در زمینههای مختلف شیوهها و سبکهای متنوعی پدید آمد و واژگان آن بسیار غنی شد، بافت زبان صورت مشخص و یگانهای فراخور فهم عموم درسخواندگان یافت. در این دوره و بعد از آن جمعیتها و گروهها و اشخاص مختلف به ساخت واژه میپرداختند.
پیش از تشکیل فرهنگستان با توجه به ضرورت وضع اصطلاحات فنی و علمی، دو انجمن بدین کار پرداختند: یکی در سال 1303 برای وضع اصطلاحات نظامی و دیگری در سال 1311 در دارالمعلمین برای وضع لغات و اصطلاحات علمی به سرپرستی دکتر عیسی صدیق و زیرنظر مستقیم دکتر حسین گل گلاب و دکتر محمود حسابی. انجمن اخیر موفقیت چشمگیری یافت و معادلهایی برای 3000 اصطلاح علمی وضع کرد نخستین انجمن رسمی، فرهنگستان طب ایران بود که حدود سال 1313 تشکیل شد. وضع واژگان طبی از جمله مواد اساسنامه این انجمن بود. در این سالها به طور کلی، حمله واژهسازان به لغات عربی بود؛ چراکه بسیاری در آن دوران عامل بازدارنده رشد و ترقی جامعه را مذهب میدانستند و از آنجا که زبان عربی، زبان دین اسلام نیز هست، پس باید زبان فارسی را از آن پاک میساختند.
«گفتهاند همین که ذکاءالملک فروغی از جریان ایجاد این انجمنهای لغتساز آگاه شد، جمله معروف “عجب باد سفاهتی میوزد.” را بر زبان آورد. وی سالها قبل (1333ق.) در نطقی در مدرسه امریکایی گفته بود که معتقد است: “جعل لغات و اصطلاحات کار انجمنها نیست، بلکه اهل علم و فضل درضمن تحریر از روی ذوق و سلیقه خود، هنگام دقت و ضرورت، اصطلاحی اختیار میکنند. درصورتی که از روی قاعده و تناسب اختیار کرده باشند، آن اصطلاح بالطبیعه مقبول و رایج میشود.” با این حال اندیشمندان و از جمله محمدعلی فروغی به این باور رسیده بودند که ایجاد فرهنگستان باعث خواهد شد که دستگاههای لغتساز اشخاص غیرمسئول و انجمنهای افراطی یا غیرصالح، از فعالیت باز مانده و برچیده شوند» مخالفان دیگر جریان لغتسازی و تأسیس فرهنگستان سید حسن تقیزاده، سید احمد کسروی و عباس اقبال آشتیانی بودند که فعالیت فرهنگستان را به نقد میکشیدند و حتی در مواردی با تعابیر زننده یاد میکردند.[2]
فروغی معتقد بود که زبان فارسی یک «عیب» و یک «نقص» دارد. عیب آن را آمیختگی بیش از حد با واژههای بیگانه، خاصه عربی، میدانست و نقصش را معادل فارسی نداشتن اصطلاحات نوین علمی بر میشمرد. توصیه او به فرهنگستان این بود که بکوشد «عیب و نقص» زبان فارسی را از بین ببرد . فروغی رفع نقص زبان را به مراتب مهمتر از عیب آن به حساب میآورد. «ذوق سلیم حکم میکند که بیرونکردن الفاظ عربی، اگر زیان نباشد، سودی نیست که دنبالکردن آن چندان ضرورت و فوریت داشته باشد؛ ولیکن نقصی که موجب داخلشدن صدها بلکه هزارها لفظ نامأنوس بیگانه است، عیب فاحش است و بیاهتمامی در آن برای زبان ما خطرناک است و باید فکر جدی کرد»
این دوره تا زمان تأسیس فرهنگستان اول در سال 1314 شمسی ادامه مییابد . نخستوزیر وقت، محمدعلی فروغی، برای جلوگیری از افراطکاری پیشنهاد تشکیل فرهنگستان را به شاه داده و مورد تصویب نیز واقع میشود. «اساسنامه فرهنگستان ایران، مصوب خرداد 1314، چنین تصریح میکند: “پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامتناسب خارجی” و این بسیار معتدلتر از پیراستن زبان فارسی از تمام لغات بیگانه بود» .
شهریور 1320 فرهنگستان تعطیل میشود. سال 1349 فرهنگستان دوم به وجود میآید. این فرهنگستان به علت اتخاذ تصمیمهای خودسرانه و انحصارطلبانه و نیز راهحلهای افراطی و در نظر نگرفتن عقاید دیگران، به طور کلی نمیتواند حتی وجود خود را در جامعه مطرح کند.
2. تأسیس فرهنگستان؛ دوران خودیافت
منصوری مرحله بعدی را دوران خودیافت مینامد، مرحلهای که شاید تا حدود صد سال پس از ابتدای آشنایی با فرهنگ غرب طول کشید و در این دوران جامعه ایرانی خود را یافته و سعی کرده با برنامهریزی منسجم و نظاممند به مقابله با این تهاجم زبانی بپردازد.
دوره فعالیت فرهنگستان دوم تا انقلاب اسلامی را نیز جزو دوران خودیافت به حساب میآورد. به عبارت دیگر، دوران خودیافت مجموعه فعالیت دو فرهنگستان و فعالیتهای متفرقهای را در بر میگیرد که در فاصله تأسیس دو فرهنگستان انجام گرفت و ایرانیان خود را یافتند و سعی کردند زبان فارسی را نظاممند سازند و راههای گسترش زبان فارسی را نشان داده و برای اصطلاحات غربی الفاظ جدیدی بسازند. منصوری تأکید میکند که دوره خودیافت بدان معنی نیست که کل جامعه خود را یافت؛ بلکه در این دوره کسانی بودند که هنوز در بُهتزدگی به سر میبردند یا کسانی که وارد مرحله سوم شدند و به زبان علم آگاهی یافتند. ولی عمده فعالیتها چنان بود که صرفاً باید از خودیافت صحبت شود؛ یعنی بیرون آمدن از مرحله بُهتزدگی و گیجی، بی وارد شدن به مرحله آگاهی. در دوره خودیافت هنوز برنامهریزی برای زبان علم و واژگان علم شروع نشده بود.
۳. دوره آگاهی
منصوری مرحله سوم مقابله با تهاجم زبانی را دوره آگاهی مینامد. این دوره عملاً با انقلاب اسلامی و شروع فعالیتهای مرکز نشردانشگاهی آغاز میشود. وجه تسمیهاش آن است که در این دوره در ایران بحثهای بسیار گستردهای بود درباره اینکه کشورهای پیشرفته دنیا و حتی کشورهای جهان سوم چه فعالیتهایی در زمینه واژهگزینی میکنند. در واقع نوعی آگاه شدن از فعالیتهای کشورهای مختلف و نیز آگاهی از ابعاد کار واژهگزینی (که مسئله بسیار مهمی بود) پیش آمد. در این دوران از این صحبت میشود که زبان فارسی با میلیونها اصطلاح علمی سروکار دارد و مجموعه اصطلاحات علمی در تمام زمینهها بیش از چند ده میلیون واژه است که اصلاً با کارهایی که در فرهنگستان اول و دوم میشد، یا تصورات دوره خودیافت قیاسشدنی نیست.
جامعه ایرانی بعد از انقلاب از تکنولوژی جدید آگاه شد. آگاهی از امکانات اشاعه زبان فارسی و پیشبُرد آن نیز محصول همین دوره است؛ یعنی علم به اینکه اصطلاحات ساختهشده را از چه راههایی در جامعه اشاعه دهیم و کانالهای ارتباطی را چگونه در جامعه زبانی خود پیدا کنیم و امکانات یا راههای ورود واژه به زبان فارسی و کشور را چگونه شناسایی کنیم. آگاهشدن به رابطه زبان و فکر و نیز رابطه زبان و انتقال علوم و تکنولوژی به ایران از ثمرات دوران جدید است. مجموعه این آگاهیهاست که نشان میدهد ایران وارد دورانی شده که با دورههای خودیافت و بُهتزدگی بسیار متفاوت است
درباره زبان علمی معاصر نظرات گوناگونی وجود دارد. عدهای از متخصصان، زبان فارسی امروز را در بیان علم ناتوان میدانند: «باید پذیرفت که زبان فارسی کنونی زبان مناسبی برای بیان مفاهیم علمی نیست و برای این کار ناتوان است. علت اصلی این ناتوانی، نبودن واژگان علمی فارسی مناسب است. اما توانایی بالقوه برای ساخت واژگان علمی در این زبان مشاهده میشود؛ مثلاً زبان فارسی دو توانایی جالب دارد که شاید کمتر زبانی این دو توانایی را توأم داشته باشد. یکی ترکیبپذیری و دیگری اشتقاقپذیری» کافی معتقد است به کمک این دو شیوه و همچنین اختصارسازی میتوان علم را دقیقتر و درستتر وارد زبان فارسی کرد.
آشوری در مقاله «زبان فارسی و کارکردهای تازه آن» درباره زبان فارسی کنونی میگوید: «امروز آوردن واژههای تازه برای مفاهیم تازه در زبان گناه شمرده نمیشود و ادیبان به این دلیل بر کسی خرده نمیگیرند؛ حال آنکه پنجاه سال قبل، چنین نبود. امروز دیگر حرفهایی از این دست شنیده نمیشود که «لغت در فارسی سماعی است، نه قیاسی» و واژهسازی قیاسی راه خود را در زبان فارسی گشوده است. اکنون نثر فارسی از انحصار ادبیات و دانشهای سنتی رها شده و برای بیان اندیشهها و مفاهیم تازه در زمینههای گوناگون به تجربههای تازهای دست یافته است. پذیرش و انعطاف زبان نیز در خصوص لغات جدید به نسبت گذشته بیشتر شده است».
منابع:
آشوری، داریوش (1375)، «زبان فارسی و کارکردهای تازه آن»، درباره زبان فارسی، زیر نظر نصرالله پورجوادی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص123 تا 140.
حداد عادل، غلامعلی (1380)، «ناصرالدین شاه واژهگزین»، مجموعه مقالات نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران: نشردانشگاهی، ص 409 تا 424.
روستایی، محسن (1380)، «پیشینهای از نخستین فرهنگستان ایران و واژههای گمشده»، مجموعه مقالات نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران: نشردانشگاهی، ص151 تا 188.
صادقی، رضا (1372)، «تجربههای زبان فارسی در علم»، مجموعه مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، زیر نظر علی کافی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص 72 تا 130.
فروغی، محمدعلی (1384)، مقالات فروغی، تهران: توس، ج1.
کافی، علی (1365)، «گرایشهای گوناگون در واژهگزینی»، زبان فارسی، زبان علم؛ مجموعه سخنرانیهای دومین سمینار نگارش فارسی، ویراسته مرتضی اسعدی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص217 تا 233.
منصوری، رضا (1390)، واژهگزینی در ایران و جهان، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
[1] . برای مشاهده واژگان انتخابی ناصرالدینشاه، نک: حدادعادل، 1380: 412 تا 423.
[2] . _ (1331)، «فرهنگستان ایران» ، مجله یغما، س5، ش2، ، ص51.